7 ماهگی و ...
این ماه خیلی برام سخت گذشت و همچنان ادامه داره...
از روزی که رسیدیم تهران ببخشششید اسهال شدی و هنوزم خوب نشدی شاید حتی به روزی 10 بار هم میرسه و من به شدت کلافم....پیش 5 تا دکترم رفتی ولی هنوز مشکلتو نفهمیدیم...
پیشرفت های این ماه:
پشتت که بالش بذاریم میشینی ولی خودت هنوز بدون تکیه تعادل نداری و زود میفتی...
با رورویک خونه رو متر میکنی...اونم با چه سرعتی...
اشتهات کلا از بین رفته و خودتم به شدت وزن کم کردی
عاشق لپ تاپ شدی و اگه دستم ببینیش کارش ساختس...
عاشق مو کشیدنی...اصن یه وعضی....
ددری شدی حســـــــــــــــــــــــــــــــابی
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
کشف یک خوراکی جدید:
مامانی اگه بدونی چقدر خوشمزست....دلت بسوزه...
عروسک بازی ؟!؟!؟!؟!؟
23 اردیبهشت تولد مامانی بود...اینم خرید من واسه مامان جونیم...
بابای خسته....بابای خوابالو....
عمو مهدی مهربــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون..ینی عاشقشما...
قربون چشمای خوشکلت برم...
زبون درازی....هی وای مــــــــــــــــــن...
بدون شرح...
دو تا عکس هم از خوابیدن فرشته کوچولوم: